-
در ره صبح سوختم بس که چراغ دیده را(محمد قهرمان)
یکشنبه 11 فروردین 1398 20:36
در ره صبح سوختم بس که چراغ دیده را *** در ره صبح سوختم بس که چراغ دیده را دیدم و در نیافتم سر زدن سپیده را دیده ی شب نخفته ام پنجره ای ست نیمه وا تا به نظاره ایستد صبح ز ره رسیده را هر سحر آفتاب را شوق به مشرق آورد دل سوی شرق می کشد غربت غرب دیده را مژده ی وصل چون رسد صبر و قرار می رود خواب ز دیده می پرد بوی سحر شنیده...
-
ز شرم گرچه تهی ماند از تو آغوشم(محمد قهرمان)
یکشنبه 11 فروردین 1398 20:34
ز شرم گرچه تهی ماند از تو آغوشم نمی شود شب دیدارمان فراموشم دلم که بود خروشان چو بحر شد خاموش چو موج گرم صدایت دوید در گوشم زدی به شانه ی من تکیه و ندانستی که بار غم فتد از رفتن تو بر دوشم به رنگ بخت منش آفریده است خدا بیا که مرده ی آن گیسوی سیه پوشم گَرم تو خون جگر داده ای حلالم باد وگر ز جام لبت می کشیده ام نوشم به...
-
دردهادرعشق کم کم عین درمان می شوند(محمد قهرمان)
یکشنبه 11 فروردین 1398 20:32
دردها درعشق کم کم عین درمان می شوند رنجها تسکین ده دل راحت جان می شوند می کنی عادت به سختی با گذشت روزگار چون به مشکل ها گرفتی خوی آسان می شوند عشق را با عقل نتوان در کنار هم نشاند چشم تا برهم زنی دست و گریبان می شوند وای از این دوران که می بینی به اندک رنجشی دوستان مهربانت دشمن جان می شوند گر قفس تنگ است چون با جفت...
-
تا شد وبال گردن دسته ی شکسته ی ما((محمد قهرمان)
یکشنبه 11 فروردین 1398 20:30
تا شد وبال گردن دسته ی شکسته ی ما افزود عقده ای چند بر کار بسته ی ما از پا فتاده ی عشق رنج سفر نبیند در منزل است دایم پای شکسته ی ما گلگشت نوبهاران ارزانی حریفان سیر چمن نیاید از بال خسته ی ما گر بهتر از بهشت است آب و هوای غربت سوی وطن زند بال از بند جسته ی ما پیریم و هر رگ ما سودای عشق دارد در حسرت شکار است دام گسسته...
-
مرا چون قطره ی اشکی ز چشم انداختی رفتی (محمد قهرمان)
یکشنبه 11 فروردین 1398 20:28
مرا چون قطره ی اشکی ز چشم انداختی رفتی تو هم ای نازنین قدر مرا نشناختی رفتی به چندین آرزو چون سایه در پای تو افتادم ولی دامن فشاندی قد به ناز افراختی رفتی مرا عشق تو فارغ کرده بود از دیگران اما تو سنگین دل ز من با دیگران پرداختی رفتی تمنای نگاهی داشت دل از چشم مست تو تغافل کردی و کار دلم را ساختی رفتی ندادی آشنایی...
-
تا به کی درین وادی از پی جرس افتم(محمد قهرمان)
یکشنبه 11 فروردین 1398 20:26
تا به کی درین وادی از پی جرس افتم ***** تا به کی درین وادی از پی جرس افتم ای دلیل گمراهان ترسم از نفس افتم ناامیدم از منزل در رهی که می افتد نقش پا هم از من پیش بس که باز پس افتم گرچه از پریشانی همچو بید مجنونم نیست آن جنون با من تا به پای کس افتم آتشم ولی از آب در ملایمت پیشم بد ز من نخواهد دید گر به جان خس افتم شاخه...
-
دامن ز تماشای جهان چیده گذشتیم(محمد قهرمان)
یکشنبه 11 فروردین 1398 20:24
دامن ز تماشای جهان چیده گذشتیم چون باد ازین باغ خزان دیده گذشتیم رفتیم به گل چیدن و از ناله ی بلبل از خیر گل چیده و ناچیده گذشتیم گامی ننهادیم که عیبی نگرفتند از همرهی مردم سنجیده گذشتیم بس پند که ناصح ز ره لطف به ما داد ما گوش گران کرده و نشنیده گذشتیم ما غنچه ی بی طالع ایام خزانیم از شاخه دمیدیم و نخندیده گذشتیم از...
-
موجم برد به هرسو با دست و پای بسته(محمد قهرمان)
یکشنبه 11 فروردین 1398 20:21
موجم برد به هرسو با دست و پای بسته بازیچه ی محیطم چون کشتی شکسته در انتظار باران در خشکسال ماندم لرزان چو خوشه ی سبز بر دانه های بسته از فیض بی وجودی در دستگاه گردون ایمن ز گوشمالم چون رشته ی گسسته شکرانه ی وصالت گر می پذیری از ما داریم نیمه جانی از چنگ هجر رسته تا شوق وصل دارم آبی بر آتشم زن دامن زدن چه حاصل بر شعله...
-
نازک دل آفریدند مانند لاله ما را(محمد قهرمان)
یکشنبه 11 فروردین 1398 20:18
نازک دل آفریدند مانند لاله ما را وانگه به هم شکستند با سنگ ژاله ما را روزی که دست ایجاد می ریخت رنگ قسمت بر خون نوشته شد رزق مانند لاله ما را کی سرمه سایی شب آواز را کند پست شبها نمی توان دید بی آه و ناله ما را در دفتر شب و روز بسیار سیر کردیم افزود بی سوادی از این رساله ما را ما را شکفته می داشت چون لاله شبنم می چشم...
-
ز عجز تکیه به دیوار آه خود کردیم( محمد قهرمان)
یکشنبه 11 فروردین 1398 20:16
ز عجز تکیه به دیوار آه خود کردیم **** ز عجز تکیه به دیوار آه خود کردیم شکسته حالی خود را پناه خود کردیم به روی هرچه گشودیم چشم غیر از دوست به جان او که ستم بر نگاه خود کردیم ز نور عاریت ماه چشم پوشیدیم نگاهبانی شام سیاه خود کردیم ز دوستان موافق سفر شود کوتاه رفیق راه دل سر به راه خود کردیم دوباره بر سر پیمان شدیم ای...
-
رنگ ز رخ پریده ی ما را کسی ندید( محمد قهرمان)
یکشنبه 11 فروردین 1398 20:12
رنگ ز رخ پریده ی ما را کسی ندید این مرغ پرکشیده ی ما را کسی ندید چون دود در سیاهی شب گم شد از نظر خواب ز سرپریده ی ما را کسی ندید بسیار صید جسته که آمد به جای خویش اما دل رمیده ی ما را کسی ندید پنهان ز چشم غیر به کنجی گریستیم اشک به رخ دویده ی ما را کسی ندید اغیار محو چاک گریبان او شدند پیراهن دریده ی ما را کسی ندید...
-
از جور زمان یک دل نشکسته ندیدیم( محمد قهرمان)
یکشنبه 11 فروردین 1398 20:09
از جور زمان یک دل نشکسته ندیدیم در خنده لبی غیر لب پسته ندیدیم پیمان تو با توبه گر امروز درست است گو باش که ما توبه ی نشکسته ندیدیم در خانه گشودیم سر شیشه به ناچار کز میکده ها غیر در بسته ندیدیم چیدند به خرمن گل و بردند به تاراج ما در چمن عیش گلی دسته ندیدیم همچون صدف از بحر رسیدیم به بازار جز دل شکنی چند درین رسته...
-
به هجر زنده ازان ماندم که جان به راه تو دربازم(محمد قهرمان)
یکشنبه 11 فروردین 1398 20:07
به هجر زنده ازان ماندم که جان به راه تو دربازم به سوی من قدمی بردار که سر به پای تو اندازم تو را چو پیش نظر آرم غزل فرو چکدم از لب هزار پنجره بر باغی هزار حنجره آوازم نوازش از تو نمی بینم نمی کشی به سرم دستی به دست و پنجه ی تو سوگند که دلشکسته ترین سازم مرا مگو که چرا اینسان ز خویش بی خبر افتادی چو هیچم از تو فراغت...
-
شب از آغوش گل بالین و بستر می کند شبنم(محمد قهرمان)
یکشنبه 11 فروردین 1398 20:04
شب از آغوش گل بالین و بستر می کند شبنم سحرگاهان سفر با دیده ی تر می کند شبنم نگاه گرم جانان بال پرواز است عاشق را به سوی آسمان پرواز بی پر می کند شبنم اگر چون قطره اشکی شب ز چشم آسمان افتد سحر از چشمه ی خورشید سر بر می کند شبنم مرا از این دل ناکام شرم آید چو می بینم شبی تا صبح در آغوش گل سر می کند شبنم جدایی سخت باشد...
-
از عمر پوچ بی ثمر من(محمد قهرمان)
یکشنبه 11 فروردین 1398 20:02
از عمر پوچ بی ثمر من هفتاد و هفت سال گذشته نه طی شده تمام به شادی نه جمله در ملال گذشته گاهی سکوتبار تر از مرگ گاهی به قیل و قال گذشته گاهی چو تار تا که شوم ساز با رنج گوشمال گذشته از بس که تند می گذرد عمر چون صرصر از شمال گذشته لرزم به جان که محنت پیری از حد اعتدال گذشته روز بد فراق رسیده شام خوش وصال گذشته افتادنم...
-
به دل جمع درین دایره گامی نزدم(محمد قهرمان)
یکشنبه 11 فروردین 1398 20:00
به دل جمع درین دایره گامی نزدم ********** به دل جمع درین دایره گامی نزدم گرچه پرگار شدم دور تمامی نزدم آهی از دل ندواندم به سر راه سحر گلی از ناله ی خود بر سر شامی نزدم ضعف تن سایه صفت داشت زمین گیر مرا بوسه چون پرتو مه بر لب بامی نزدم ساز افتاده ز کوکم خجلم ای مطرب که به دلخواه تو یک بار مقامی نزدم خصلت من چو دگرگونه...
-
داغ امید به دل ماند و تحمل کردیم (محمد قهرمان)
یکشنبه 11 فروردین 1398 19:57
داغ امید به دل ماند و تحمل کردیم آرزو مرد شنیدیم و تجاهل کردیم کاسه ی صبر عجب نیست که لبریز شود زانچه یک عمر شنیدیم و تحمل کردیم بلبل فصل خزانیم و ز گلریزی اشک آشیان را به نظرها سبد گل کردیم همچو فواره که از اوج سرازیر شود به ترقی چو رسیدیم تنزل کردیم ناصح از پند مکرر ننشیند خاموش گرچه هر بار شنیدیم تغافل کردیم دست...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 11 فروردین 1398 19:56
رخ تو پیش نظر داشتیم و دم نزدیم صفای خاطر آیینه را به هم نزدیم به دوش بی خودی از کوچه ات گذر کردیم به پای خویش درین بوستان قدم نزدیم درین بساط گرت نقش خوش نشست بخند که ما ز طالع بد غیر نقش کم نزدیم کدام روز درین شعله زار همچو شرار ز بی وجودی خود خنده بر عدم نزدیم به اعتقاد چو از بت پرست کم بودیم چه جای سنگ که گل نیز...
-
هنوز از بوی گیسویی پریشان می توانم شد(محمد قهرمان)
یکشنبه 11 فروردین 1398 19:53
هنوز از بوی گیسویی پریشان می توانم شد به روی خوب چون آیینه حیران می توانم شد ز پیری گرچه خاکستر نشسته بر سر و رویم چو اخگر شسته رو از باد دامان می توانم شد پس از عمری زند گر خنده ای آن گل به روی من به چندین رنگ چون بلبل غزل خوان می توانم شد به جرم ناتوانی کاش از چشمم نیندازد که بر گردش توانم گشت و قربان می توانم شد به...
-
خزان رسیده و سرسبزی بهار گذشته(محمد قهرمان)
پنجشنبه 8 فروردین 1398 13:39
بخوان به یاد شفیعی ** خزان رسیده و سرسبزی بهار گذشته سیاهکاری پاییز از شمار گذشته بمان به گوشه ی میخانه در پناه خم می کنون که لشکر دی ماه از حصار گذشته ز بی حسابی این فصل رنگهای غم افزا نشاط و خرمی ازخیر این دیار گذشته به ایستادن و برگشتنش امید ندارم که عمر رفته چو آبی ز جویبار گذشته تو ای جوانه ی سبز درخت خشک وجودم...
-
از تو ای راحت جان تا من بیدل دورم (محمد قهرمان)
پنجشنبه 8 فروردین 1398 13:36
از تو ای راحت جان تا من بیدل دورم گردبادم که ز آسایش منزل دورم بند بندم چو نی از ناله ی جانسوز پر است کز دم گرم تو ای همنفس دل دورم شبنم پاکم و از بوسه ی گل محرومم موج بی تابم و از دامن ساحل دورم مجلس افروز شب تار عزیزان بودم من که چون شمع سحر دیده ز محفل دورم در بیابان طلب ناله کنان همچو جرس راه می پویم و پیوسته ز...
-
حیات بخش چو خون در رگم روانه تویی( محمد قهرمان)
پنجشنبه 8 فروردین 1398 13:33
حیات بخش چو خون در رگم روانه تویی برای زیستنم بهترین بهانه تویی ز هم نشینی اهل زمان گریزانم به آن که می کشدم دل در این زمانه تویی به هر کجا که دهد دست خلوتی با دل نظر چو باز گشاییم در میانه تویی چه جای شکوه ز دوری چنین که می بینم درون خانه تو و در برون خانه تویی چنان که صبح به یاد تو می شوم بیدار برای خواب شبم خوشترین...
-
چون می ز دست ساقی تقدیر می رسد(محمد قهرمان)
پنجشنبه 8 فروردین 1398 13:31
چون می ز دست ساقی تقدیر می رسد درد ته پیاله به این پیر می رسد در انتظار پیک و پیامم ولی دریغ از راه های دور خبر دیر می رسد شش روز هفته چونکه گذشتند همچو باد لنگان ز راه جمعه ی دلگیر می رسد دانی که چیست بی خبر از ره رسیدنت خواب ندیده ای که به تعبیر می رسد از آه گرم سینه ی من باش بر حذر کاین شعله از زیارت تاثیر می رسد...
-
شد فرش سبزه پهن و دل من در زیر گرد چون گل قالی(محمد قهرمان)
پنجشنبه 8 فروردین 1398 13:27
شد فرش سبزه پهن و دل من در زیر گرد چون گل قالی سر می کشد ز خانه تکانی این سوت و کور مانده ی خالی بال و پرم ز هم نشود باز بدرود ای بلندی پرواز در کنج آشیانه خزیده خون می خورم ز بی پر و بالی از دست چرخ جان نتوان برد باید شکست و خرد شد و رفت پرواز سنگهاست ز هر سو ما جمله کوزه های سفالی گفتم سخن شکسته و بسته از بیم حاسدان...
-
دزدیده می خرامی و پاورچین رشک نسیم ترد سحرگاهی(محمد قهرمان)
پنجشنبه 8 فروردین 1398 13:25
دزدیده می خرامی و پاورچین رشک نسیم ترد سحرگاهی جان تازه می شود ز دم پاکت بوی بهار آمده از راهی ما دست اگر دهیم به دست هم از آسمان گذشتنمان سهل است من شوق پر کشیدن یک فریاد تو قامت کشیده ی یک آهی در کوچه باغ های خیال و خواب شاید که برخوریم به یکدیگر من رهسپار کوی توام هر شب تو عابر کدام گذرگاهی چرخ بلند اگر که ز چشم...
-
در ره صبح سوختم بس که چراغ دیده را(محمد قهرمان)
پنجشنبه 8 فروردین 1398 13:21
در ره صبح سوختم بس که چراغ دیده را دیدم و در نیافتم سر زدن سپیده را دیده ی شب نخفته ام پنجره ای ست نیمه وا تا به نظاره ایستد صبح ز ره رسیده را هر سحر آفتاب را شوق به مشرق آورد دل سوی شرق می کشد غربت غرب دیده را مژده ی وصل چون رسد صبر و قرار می رود خواب ز دیده می پرد بوی سحر شنیده را بس که شده ست موج زن تنگدلی درین چمن...
-
دست کینه ی افلاک بسته بال و پرم را(محمد قهرمان)
پنجشنبه 8 فروردین 1398 13:18
دست کینه ی افلاک بسته بال و پرم را تا چمن که رساند ؟ از قفس خبرم را پیک های دعا را آسمان نپذیرفت سر دهم به چه امید ؟ آه بی اثرم را ای فلک ! مگذارم این چنین به غریبی بال من چو گشودی ساز کن سفرم را گر به گوشه ی غربت ضعف تن بفزاید بار هجر عزیزان بشکند کمرم را ای خدای من ! ای عشق ! وقت بنده نوازی ست گرم کار تو کردم جان...
-
پیرانه سر چو آید یادم ز خردسالی( محمد قهرمان )
پنجشنبه 8 فروردین 1398 13:15
پیرانه سر چو آید یادم ز خردسالی سر مى شود پر از شور دل از ملال خالى در خانه اى که دیرى ست از پایه گشته ویران هر گوشه یادبودى دارم ز خردسالى آن روزهاى شیرین چون برق و باد رفتند جان ماند و شوق پرواز با این شکسته بالى کیفیتى که امروز در مى نمى توان یافت از آب مى گرفتم چون کوزه ی سفالى بودیم چشمه اى پاک روشن چو اشک مهتاب...
-
از گفتگوی باد با خاک آشفت خواب شاخساران (محمد قهرمان)
پنجشنبه 8 فروردین 1398 13:13
از گفتگوی باد با خاک آشفت خواب شاخساران نجواى گنگ برگها را خاموش کرد آواز باران برگى که خواب آب مى دید آبش ز سر بگذشت در جوى دیگر گره بستن بر آب است پیوند او با شاخساران چون کاغذین کشتى که راندم در خردسالى بر سرِ آب از هر حبابى کشتیى خرد دیدم روان بر جویباران تن شست باغ خاطراتم در زیر بارانى که مى ریخت شد سبزه زار ذهن...
-
دل را به غمی کز تو رسد شاد کنم (محمد قهرمان)
پنجشنبه 8 فروردین 1398 13:10
دل را به غمی کز تو رسد شاد کنم ویرانه ی خود را طرب آباد کنم پنهان تر از آنم که به یادم آری پیدا تر از آنی که تو را یاد کنم محمد قهرمان