اشعار محمد قهرمان

اشعار محمد قهرمان

شعر و ادب ایران زمین
اشعار محمد قهرمان

اشعار محمد قهرمان

شعر و ادب ایران زمین

زدوده است سیاهی گذشتِ عمر ز مویم(محمّد قهرمان )

گذشتِ عمر 
**
زدوده است سیاهی گذشتِ عمر ز مویم
صفای آینه برهم خورَد ز دیدن ِرویم

چوبرگِ زرد ، رهایی ز چنگِ مرگ ندارم
نه سبزه ام که شوم خشک و دربهار برویم

نداشت ناله فروخوردنم نتیجۀ دیگر
جزآنکه بغض شد و تنگترفشرد گلویم

ز اختیاربرون است دل به عشق سپردن
وگرنه آبِ جوانی گذشته است ز جویم

دلم ملول ز کفراست و ناامید ز ایمان
ز هردو می گذرم تا که راهِ عشق بپویم

ز بوی ِسنبل اگرسرکشم ، شگفت نباشد
نسیمی از سر ِزلفت وزیده است به سویم

نشانی ِغلطم داد عقل و راه خطا شد
کجا روم ، ز که پرسم ، تراچگونه بجویم؟

ز صبرگفتی و گفتم که هیچ سود ندارد
هلاک می کندم هجرتو ، دگر چه بگویم!

محمّد قهرمان               5/7/88

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.