اشعار محمد قهرمان

اشعار محمد قهرمان

شعر و ادب ایران زمین
اشعار محمد قهرمان

اشعار محمد قهرمان

شعر و ادب ایران زمین

ای دلت آیینه ی ِروشن،دشمن ِجان ِسیاهی باش(محمّد قهرمان)


ای دلت آیینه ی ِروشن 
**
ای دلت آیینه ی ِروشن،دشمن ِجان ِسیاهی باش
خانمان سوز ِشبِ تاریک،چون فروغ ِصبحگاهی باش

گرکه ازجان مایه نگذاری بهریاران،چیست سودِ تو؟
پیش ِپایی تا کنی روشن،شمعْ سان درعمرْکاهی باش

جنبشی جوشی خروشی کن،تا نشان ِزندگی باشد
ای شده پابند چون مرداب،جوی ِخردی باش و راهی باش

درمحیطی کزحبابِ خود،می دهد هردم سری برباد
گر به جان ِخویش می لرزی،بی زبان مانندِ ماهی باش

زآرزوهای دراز و دور،دستْ کوته دار وخوش بنشین
پوستْ تختی زیر ِپای افکن،بی نیاز ازتختِ شاهی باش

تا چویوسف دامنت پاک است،باک ازتهمت نباید داشت
ور به زندان بایدت رفتن،درکمال ِبی گناهی باش

در هوای ِپاکِ آزادی تا بشویی بال ِخود ای آه
پرکشان ازسینه ی ِتنگم،چون کبوترهای چاهی باش

بی پناه و مانده ازهرجا،رو به سویت کرده ام ساقی
تا ز خُم پشتِ توبرکوه است،پشتِ من در بی پناهی باش

هم بدان حالت که گفت "امّید" درنماز ِعشق اِستادم
"مستِ سرنشناس پانشناس،قبله گو هرسو که خواهی باش"


محمّد قهرمان    1362/11/5

( ازمجموعه ی ِحاصل ِعمر )