اشعار محمد قهرمان

اشعار محمد قهرمان

شعر و ادب ایران زمین
اشعار محمد قهرمان

اشعار محمد قهرمان

شعر و ادب ایران زمین

زپاافتـــادگان را کس نبــــــاشد دستگیر اینجا(محمد قهرمان)


صدبیابان تشنه لب 
**
زپاافتـــادگان را کس نبــــــاشد دستگیر اینجا
گزیری نیست عاجز را ز مرگ ناگزیر اینجا

چوکارت بگذردازکــار ، می پرسند ازحالت
رسد فریـــــادرس برسرترا بسیار دیر اینجا

ز بس خم شد قـــــدِ ما زیربارمحنت دوران
جوانی رابه سرنـــابرده ، گردیدیم پیر اینجا

بدان سان دایگان رامهربانی رفت از خاطر
که می نوشند خون،طفلان مسکین جای شیراینجا

فریب هرسرابش ، صدبیابان تشنه لب دارد
نگه دارد خدا سرگشتگان را از کویر اینجا

چرا با زهرغربت می کُشی خود را به صدمحنت
اگرازجان خود سیری ، به آسانی بمیر اینجا

به غیــــرازمن که درچنگِ دل کافرگرفتارم
به دستِ کافران ، بسیارکس باشد اسیر اینجا

اگرچه گرمپوی و آتشین دم همچو خورشیدم
ز دمسردان برابرمـــانده ام با زمهریر اینجا

گرفت آیینه را چون دل درین غمخانه ،دانستم
که در زنگارخواهدغوطه زد روشن ضمیر اینجا

وسایل چند باید جُست مــــرگِ اختیاری را؟
کمان آرشی را بود بس یک چــوبه تیر اینجا

فلک از جان ما با سفره ی رنگین چه می خواهد
که بر خوان تهی ،از جان خود گشتیم سیر اینجا

شود سوهان خاطر ،مردمان را از درشتی ها
سخن را گرچه می پیچیم در موج حریر اینجا

نمی دانــــم چه پیش آمد هم آوازان پیشین را
ز نای بلبلان هم برنمــــی خیزد صفیر اینجا

دل صورت پذیرنرم تر از مـــوم من ، گوید
نباشد صورتی جز نقش یـــاران دلپذیر اینجا


 محمّد قهرمان

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.