-
ای یار بیا که عاشقت پیر شده (محمد قهرمان)
پنجشنبه 8 فروردین 1398 13:08
ای یار بیا که عاشقت پیر شده مویش که چو قیر بود چون شیر شده ترسم چو رسی بر سر بالین او را گویند خوش آمدی ولی دیر شده محمد قهرمان
-
بی تابی ام فزون شده از حد آن سان که هیچ تاب ندارم(محمد قهرمان)
پنجشنبه 8 فروردین 1398 13:04
بی تابی ام فزون شده از حد آن سان که هیچ تاب ندارم از من مپرس حال تو چون است چون قدرت جواب ندارم از بس که انتظار تو دارم خوابم ز سر پریده و رفته پهلو به بستر از چه گذارم ؟ وقتی که میل خواب ندارم گیرم که شب سیاه و بلند است بی هیچ کورسوی ستاره پرتوفشان ز در چو در آیی حاجت به ماهتاب ندارم مردودی ام ببین که برین در با آنکه...
-
چه غم ز باد سحر شمع شعله ورشده را (محمد قهرمان)
پنجشنبه 8 فروردین 1398 12:48
چه غم ز باد سحر شمع شعله ورشده را که مرگ راحت جان است جان به سر شده را روان چو آب بخوان از نگاه غم زدهام حکایت شب با درد و غم سحر شده را خیال آن مژه با جان رود ز سینه برون ز دل چگونه کشم تیر کارگر شده را مگیر پردلی خویش را به جای سلاح به جنگ تیغ مبر سینه ی سپر شده را مبین به جلوه ی ظاهر که زود برچینند بساط...
-
در ره صبح سوختم بس که چراغ دیده را(محمد قهرمان)
پنجشنبه 8 فروردین 1398 11:12
در ره صبح سوختم بس که چراغ دیده را *** در ره صبح سوختم بس که چراغ دیده را دیدم و در نیافتم سر زدن سپیده را دیده ی شب نخفته ام پنجره ای ست نیمه وا تا به نظاره ایستد صبح ز ره رسیده را هر سحر آفتاب را شوق به مشرق آورد دل سوی شرق می کشد غربت غرب دیده را مژده ی وصل چون رسد صبر و قرار می رود خواب ز دیده می پرد بوی سحر شنیده...
-
ز شرم گرچه تهی ماند از تو آغوشم(محمد قهرمان)
پنجشنبه 8 فروردین 1398 11:09
ز شرم گرچه تهی ماند از تو آغوشم ***** ز شرم گرچه تهی ماند از تو آغوشم نمی شود شب دیدارمان فراموشم دلم که بود خروشان چو بحر شد خاموش چو موج گرم صدایت دوید در گوشم زدی به شانه ی من تکیه و ندانستی که بار غم فتد از رفتن تو بر دوشم به رنگ بخت منش آفریده است خدا بیا که مرده ی آن گیسوی سیه پوشم گَرم تو خون جگر داده ای حلالم...
-
دردها درعشق کم کم عین درمان می شوند(محمد قهرمان)
پنجشنبه 8 فروردین 1398 11:05
دردها درعشق کم کم عین درمان می شوند **** دردها درعشق کم کم عین درمان می شوند رنجها تسکین ده دل راحت جان می شوند می کنی عادت به سختی با گذشت روزگار چون به مشکل ها گرفتی خوی آسان می شوند عشق را با عقل نتوان در کنار هم نشاند چشم تا برهم زنی دست و گریبان می شوند وای از این دوران که می بینی به اندک رنجشی دوستان مهربانت...
-
تا شد وبال گردن دسته ی شکسته ی ما(محمد قهرمان)
پنجشنبه 8 فروردین 1398 11:02
تا شد وبال گردن دسته ی شکسته ی ما ***** تا شد وبال گردن دسته ی شکسته ی ما افزود عقده ای چند بر کار بسته ی ما از پا فتاده ی عشق رنج سفر نبیند در منزل است دایم پای شکسته ی ما گلگشت نوبهاران ارزانی حریفان سیر چمن نیاید از بال خسته ی ما گر بهتر از بهشت است آب و هوای غربت سوی وطن زند بال از بند جسته ی ما پیریم و هر رگ ما...
-
مرا چون قطره ی اشکی ز چشم انداختی رفتی(محمد قهرمان)
پنجشنبه 8 فروردین 1398 10:59
مرا چون قطره ی اشکی ز چشم انداختی رفتی **** مرا چون قطره ی اشکی ز چشم انداختی رفتی تو هم ای نازنین قدر مرا نشناختی رفتی به چندین آرزو چون سایه در پای تو افتادم ولی دامن فشاندی قد به ناز افراختی رفتی مرا عشق تو فارغ کرده بود از دیگران اما تو سنگین دل ز من با دیگران پرداختی رفتی تمنای نگاهی داشت دل از چشم مست تو...
-
در ملک بی نشانی راندیم کام خود را(محمد قهرمان)
پنجشنبه 8 فروردین 1398 10:57
در ملک بی نشانی راندیم کام خود را **** در ملک بی نشانی راندیم کام خود را تا اوج طاق نسیان بردیم نام خود را ما را به خوردن دل باشد مدار چون ماه بر خوان خویش خوردیم رزق تمام خود را لطف زبانی او کم شد چنانکه چندی ست نشنیده ام جوابی زان لب سلام خود را در عین تشنه کامی مستان چو ناز بینند بر سنگ بی نیازی کوبند جام خود را تا...
-
رهنوردان را به پای سعی منزل دور نیست(محمد قهرمان)
پنجشنبه 8 فروردین 1398 10:53
رهنوردان را به پای سعی منزل دور نیست ***** رهنوردان را به پای سعی منزل دور نیست موج ها را دست از دامان ساحل دور نیست دانه ی امیدواری خوشه در دل بسته است گر دلم را باشد از آن چشم حاصل دور نیست در بیابانی که دامش از رگ هشیاری است بند اگر پیچد به پای صید غافل دور نیست هر که رفت از دیده می گویند از دل می رود دلبر ما از...
-
همچون ستاره چشم به راهم نشانده اند( محمد قهرمان)
پنجشنبه 8 فروردین 1398 10:50
چشم به راه همچون ستاره ، چشم به راهم نشانده اند مانندِ شب ، به روز ِسیاهم نشانده اند گردِ خبرنمی رسد از کاروان ِراز شد روزها که برسر ِراهم نشانده اند درمرگِ آرزو ، نفس ِسرد می زنم چون باد ، درشکنجۀ آهم نشانده اند غافل گذشت قافلۀ شادی ازسرم آن یوسفم که در دل ِچاهم نشانده اند هرروزشیونی ست زغمخانه ام بلند درخون ِصد...
-
نشاط عید نخواهد برد برون ز خاطر ما غم را (محمد قهرمان)
پنجشنبه 8 فروردین 1398 10:43
نخواهد برد برون ز خاطر ما غم را **** نشاط عید نخواهد برد برون ز خاطر ما غم را که زنده در دل ما دارند همیشه داغ محرم را غم و نشاط درین عالم به حکم عدل برابر بود نشاط را دگران بردند گذاشتند به ما غم را اگر به جامه ی رنگارنگ چو طفل چشم سیه کردیم به رنگ سرمه به ما بستند سیاه پوشی ماتم را چو گل به خنده اگر بودیم چو تندباد...
-
زبان بر خاک می مالند از لب تشنگی جوها ( محمد قهرمان)
پنجشنبه 8 فروردین 1398 10:37
زبان بر خاک می مالند از لب تشنگی جوها چه می پرسی ز حال و روز سوسن ها و شب بوها چمن در انتظار آب آتش زیر پا دارد به جای سبزه برخیزد کنون دود از لب جوها بهار آمد ولی آگه نمی گشتم ز دلتنگی نمی آشفت اگر خواب مرا شور پرستوها به رنگ زرد می سازند با رخسار گرد آلود به سرسبزی سمر بودند اگر در باغ ناژوها گشوده چتر خود را نارون...