اشعار محمد قهرمان

اشعار محمد قهرمان

شعر و ادب ایران زمین
اشعار محمد قهرمان

اشعار محمد قهرمان

شعر و ادب ایران زمین

مردم به چشم کم مرا بینند و در هم نیستم(محمد قهرمان)


مردم به چشم کم مرا بینند و در هم نیستم  
کز دولت افتادگى از هیچ کس کم نیستم 

گردن فرازى مى کنم چون سرو از آزادگى 
افتاده چون تاکم ولى با گردن خم نیستم 

سهم سبکروحان اگر در بستر گل مردن است  
من هم درین بستانسرا کمتر ز شبنم نیستم 

کنجِ فراموشى مرا از یاد مردم برده است  
عالم نپردازد به من ، من اهل عالم نیستم 

یاد لب شیرین او فارغ ز شهدم مى کند 
تا حرف کوثر مى رود در بند زمزم نیستم 

خود را تسلى مى دهم هنگام مى خوردن که من 
گر از گنه دورى کنم فرزند آدم نیستم 

گنج قناعت یافتم چشم و دل من سیر شد 
فارغ ز بیش و کم شدم محتاج حاتم نیستم 

هم حاضرم هم غایبم گاهى وجودم گه عدم 
چون عکس در آیینه ام هم هستم و هم نیستم 

دنبال نعشِ دوستان بر دوش مردم رفته ام 
با یک جهان غم کیستم ؟ گر نخل ماتم نیستم

 

محمد قهرمان

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.